این روزها یادگیری ماشین در حال جمع‌آوری داده‌ها با سرعت نمایی است. اگرچه، هوش مصنوعی سعی در شبیه‌سازی رفتارهای انسان دارد، اما تمام هدف آن نیست. هوش مصنوعی در هنر خلاقیت خود را بروز می‌دهد. اگرچه این حوزه‌ها در ابتدای راه هستند و با محدودیت‌های زیادی روبرو هستند، برخی از الگوریتم‌های آموزش دیده عصبی می‌توانند استراتژی‌های هنرمندان و استادان بزرگ را تشخیص دهند و آثار هنری خلق کنند، آثاری که گویی به دست انسان‌ها خلق شده‌اند.

به نظر می‌رسد این توانایی‌های رباتیک بدون زیر سوال بردن مهارت‌های انسانی می‌توانند به عنوان مکملی برای شهود انسانی ما باشند و منبع الهام هنرمندان در روند خلاقیت و ایده‌های خود باشد.

در اینجا با ۴ ربات برجسته آشنا می‌شوید که به خلاقیت و آنچه که آن‌ها به هنرمندان می‌آموزند شناخته می‌شوند:

کاربرد هوش مصنوعی در هنر با ربات نقاش

مجموعه هنری پاریسی Obvious در تلاش است تا با به کارگیری هوش مصنوعی در هنر و نقاشی، مرزهای بین هنر انسانی و هنر رباتیک و هوش مصنوعی را درنوردد. فناوری این کار ساده است: ابتدا با بیش از ۱۵۰۰۰ پرتره نقاشی که از قرن ۱۴ تا امروز کشیده شده‌اند، الگوریتم‌ها تغدیه می‌شوند. سپس الگوریتم عصبی اول، یاد می‌گیرد که نسخه‌های متعددی از این نقاشی‌ها ایجاد کند بعد از آن الگوریتم عصبی دوم تفاوت بین تصویر تولیدشده و تصویر اولیه را ارزیابی می‌کند.

تا زمانی که کیفیت این آثار با توجه به عواملی مانند تازگی، پیچیدگی و ابهام به بالاترین حد نرسید، این کار ادامه می‌یابد. وقتی که دیگر ابزار تمییزدهنده، نتواند آثار خلق شده را از آثار اصلی تفکیک کند، روند متوقف می‌شود.

این مجموعه بر اساس روش شبکه مولد تخاصمی که توسط ایان گودفلو توسعه‌دهنده شرکت گوگل ایجاد شده می‌خواهد نتیجه نهایی را به سمت یک اثر هنری بهینه سوق دهد، اثری که نه خیلی آشنا باشد نه خیلی جدید، نه خیلی واضح و نه خیلی آشفته.

نتیجه این کار، چندین اثر فریبنده بود که درک و خلاقیت انسان را زیر سوال برد. به حدی که یکی از فروشندگان آثار هنری توانست یک اثر جذاب را به نام «Edmund de Belamy» به قیمت بیش از ۴۳۲.۵۰۰ دلار بفروشد.

اگر پشت این الگوریتم‌ها انسان باشد، هنرمندان را درباره جایگاه ماشین‌ها در هنر به فکر فرو می‌برد. چه می‌شود اگر خلاقیت‌های هنری براساس الهام انسان نباشد بلکه براساس بهینه‌سازی الگوی بصری و نقاشی تعیین شوند؟ با این حال، این موضوع اگرچه هنوز هنرمندان را زیر سوال نمی‌برد، اما الهام بخش فرایندهای هنری جدیدی می‌شود: هنر دیجیتال که به طور خودکار تولید می‌شود.

آلفاگو پیروز بازی Go

رباتی بود که توسط دمیس حسابیس طراحی شد. آلفاگو در ماه مارس سال ۲۰۱۶ و پس از آموزش در برابر صدها بازیکن حرفه‌ای آماده شد تا یکی از بهترین بازیکنان این بازی یعنی لی سدول را شکست دهد. هوش مصنوعی با یادگیری ماشینی پیش از این پیشرفت قابل توجهی را در یک بازی نشان داده بود که تصور می‌شد فقط با استفاده از هوش و خلاقیت انسانی می‌توان پیروز شد.

اما دنیای بازی Go پیچیده بود. با این حال، وقتی آلفاگو مقابل یکی از بهترین بازیکنان این بازی، لی سدول بازی می‌کرد، مطمئناً با دانش عمیق این بازی می‌توانست بدرخشد. در بازی، آلفاگو از این هم فراتر رفت و با استفاده از استراتژی‌های بسیار جذاب، رقیب خود را در هم کوبید.

در این بازی آلفاگو حرکاتی را اختراع کرد که تا پیش از این، هیچ بازیکنی انجام نداده بود. بسیاری معتقد بودند حرکت ۳۷ آلفاگو باعث شکست او می‌شود اما بازی که ادامه یافت همین حرکت باعث برنده‌شدن او شد. خود لی سدول بعدها اعتراف کرد که حرکات آلفاگو او را در موضع ضعف قرار داد و باعث شکست وی شد.

لی سدول می‌گوید: من فکر کردم آلفاگو بر اساس محاسبات احتمال است و این فقط یک ماشین است. اما وقتی این حرکت را دیدم، نظرم عوض شد. مطمئنا آلفاگو بسیار خلاق است.

بعد از این، آلفاگو چنان هوشمندی‌ای از خود نشان داد که چشم اندازهای استراتژیک جدیدی به سوی بازی Go گشود. آنقدر که تیم دیپ مایند سرمایه‌گذاری زیادی بر روی آلفاگو کرد. آن‌ها امیدوار بودند که این مهارت به بازیکنان کمک کند تا در Go بهتر شوند. این هنوز قبل از نسخه بسیار پیشرفته یعنی Alpha Go Zero بود.

وقتی هوش مصنوعی منتقدان موسیقی را فریب داد

وقتی که دیوید کوپ نتوانست ایده‌ای برای ساخت قطعه اپرای جدید پیدا کند و ناامید شده بود، تصمیم گرفت به رایانه‌های خود مراجعه کند تا چیزی به وی الهام شود.

او یک الگوریتم را به نام Experiments in Intelligence آموزش داد تا کارهای آهنگسازان بزرگی مانند باخ، موتزارت و شوپن را به دقت بررسی کند. دیوید کوپ از این الگوریتم خواست تا بر اساس الگوی موجود در آثار و ترتیب منطقی نت‌ها که به طور منظم در آثار آهنگسازان دیده می‌شود یک قطعه بسازد.

سپس، کوپ از این الگوریتم خواست تا قوانین خاص فواصل زمانی شامل کشش کم و بالا را رعایت کند. قطعه نهایی به طور شگفت‌انگیزی همانند کارهای آهنگسازان بزرگ بود و حتی جزئیات ظریف و تازه‌ای به آن اضافه شده بود. با این حال، وقتی منتقدان فهمیدند که این قطعه با استفاده از کاربرد هوش مصنوعی در موسیقی ساخته شده، سختگیرتر شدند.

کوپ نوازندگی آثار خود را با موسیقی‌دانان واقعی در دانشگاه اورگان انجام داد. آن‌ها به نوبت دو قطعه معتبر باخ و قطعه‌ای که توسط الگوریتم امی ساخته شده بود  را اجرا کردند.

با کمال تعجب، قطعه ساخته شده توسط امی به عنوان اثر باخ مشخص شد، در حالی که دیگری به عنوان یک کپی «غیر احساسی» شناخته شد. با انتشار این خبر، حضار شوکه شدند. سوال این است چگونه یک ماشین می‌تواند این همه احساسات و صدای تا این حد جدید را ایجاد کند؟

دیوید کوپ معتقد است با سیر در دنیای ریاضیات می‌توان احساسات و قلب انسان را لمس کرد. مغز ما نسبت به ساختارهای کامل ریاضی رایانه، واکنش بسیار بهتری نشان می‌دهد، این ساختارها سبک تکرار نشدنی بزرگان را به طرز شگفت‌انگیزی بازتولید می‌کنند؛ در نتیجه، ما احساسات ناب و شفافی را تجربه می‌کنیم.

مهارتی که هوش مصنوعی در هنر و خلق یک قطعه موسیقی دارد به ما نشان می‌دهد که چگونه معنای هنر فقط از ادراک شخصی ما ناشی می‌شود. آهنگساز بهترین نت‌ها را انتخاب می‌کند و شنونده نیز زیباترین احساسات را از خود نشان می‌دهد.

وقتی هوش مصنوعی رمان می‌نویسد

هوش مصنوعی در حال یادگیری نویسندگی به ویژه نوشتن رمان است. یک بار که مسابقه نوشتن یک رمان در یک ماه در حال آغاز بود (مسابقه‌ای که در آن فرد باید یک کتاب داستانی ۵۰ هزار کلمه‌ای در یک ماه نوشته شود)، یک کاربر ایده شروع یک مسابقه جدید را مطرح کرد، مسابقه‌ای به نام NaNoGenMo که در آن هوش مصنوعی کتاب می‌نویسد.

در این مسابقه، الگوریتم رمان‌نویس نه صرفا به دلیل خلاقیت عالی و سبک نوشتن، بلکه به خاطر دادن فرصتی به ماشین‌ها برای رساندن صدای خود به همه‌گان برجسته شد.
نام یکی از رمان‌های نوشته شده به وسیله ماشین‌ها The Seeker بود. قرار بود یک کامپیوتر سعی کند از سایت WikiHow در مورد انسان‌ها اطلاعاتی کسب کند و سپس در این مورد بنویسد.
فرایند اینگونه بود که ماشین در مرحله اول مقاله‌های WikiHow را به صورت تصادفی انتخاب و تجزیه وتحلیل می‌کرد و در مراحل و دوم و سوم سعی در دادن معنا به این متون داشت. هربار که ماشین اطلاعاتی را استخراج می‌کرد، با معانی مختلفی از واژه و متونی که با آن‌ها سروکار داشت آشنا می‌شد. این فرایند آگاه شدن تقریباً شبیه رفتار انسان است زمانی که تلاش می‌کند زبانی را که با آن سروکار دارد تعریف و توضیح دهد.
نتایج بسیار شگفت‌انگیز بود. این نشان می‌دهد که از طریق دیدگاه ماشینی دریچه‌های نوینی بر روی نویسندگان باز می‌شود. ادبیات آینده می‌تواند بیش از پیش از «آگاهی‌های رباتیک» الهام بگیرد. اگرچه هوش مصنوعی به خلاقیت انسانی شبیه نیست اما شمه‌هایی از آن را تاکنون دیده‌ایم. این کارها مطمئناً می‌تواند درک هنری ما را عمق بخشد. همین کافی است که در این مورد مشتاق باشیم.

جدیدترین اخبار هوش مصنوعی ایران و جهان را با هوشیو دنبال کنید

منبع: hooshio.com